سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاد امام - دشت جنون
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمعکار در بند خوارى گرفتار است . [نهج البلاغه]
دشت جنون
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • سال‌های دفاع مقدس بود. صدای گلوله‌های ضدهوایی در تهران شنیده می‌شد. پناهگاهی در نزدیکی خانه امام ساخته بودند، ولی او به آن‌جا نمی‌رفت.

    آن روز بعدازظهر، هفت- هشت موشک به اطراف جماران خورد. فرزند امام، احمد، به نزد پدر رفت و دید مطالعه می‌کند. با التماس گفت: «اگر موشکی به اینجا بخورد و شما طوری بشوید».

    امام به چهره نگران احمد نگاه کرد و گفت: «من وقتی می‌توانم به مردم خدمت کنم که زندگی‌‌ام مثل آنها باشد. مگر همه مردم پناهگاه دارند. اگر مردم طوریشان بشود، بگذار به بنده هم بشود».

    احمد نا امید شد و پرسید: «پس تاکی می‌خواهید اینجا بنشینید؟»

    امام با دست به پیشانی‌اش اشاره کرد و گفت: «تا وقتی که موشک به اینجا بخورد».

     

     

    امام

    آواره دشت جنون ::: سه شنبه 87/1/13::: ساعت 8:56 عصر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 1
    بازدید دیروز: 108
    کل بازدید :120994

    >>اوقات شرعی <<

    تصویر منتخب
    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    ^آخرین عکس از گالری وبلاگ^
    >>آرشیو شده ها<<

    >>سردر سنگر<<
    دشت جنون

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>صدای آشنا<<

    ریحانه عشق
    لبخند بزن رزمنده!
    برای دیدن لبخندها بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنید






    >>اشتراک در خبرنامه<<
     
    ««پانزده عکس آخر گالری»»